دیدم دلم گرفته
هوای گریه دارم
تو این غروب سنگین
دور از رفیق و یارم
دیدم دلم گرقته
دنیا به این شلوغی
این همه آدم اما
من کسی رو ندارم
دیدم غروبه اما
نه مثل هر غروبی
پهنای آسمونو
هرگز ندیده بودم
از غم به این شلوغی
دیدم که جاده خسته س
از اینکه عمری بسته س
اونم تموم حرفاش
یا از هجوم بارون
یا از پلی شکسته س
اونم تموم راههاش
یا انتها نداره
یا در میونه بسته س
من و غروب و جاده
رفتیم تا بی نهایت
از دست دوری راه
یکی نداشت شکایت
گم شدیم از غریبی
من و غروب جاده
از بس هوا گرفته
از بس که غم زیادهپر از غبار غم بود
هر جا نگاه می کردی
کی داشت خبر که یک روز
میری که بر نگردی
سخت است هنگام وداع
آنگاه که در می یابی
چشمانی که در حال عبور است
پاره ای از وجود تو را
نیز